محل تبلیغات شما
نویسنده: ریحانه - پنجشنبه 20 شهریور1393 میخواستم اولین چیزی که میبیند من باشم ولبخند من باشد چشم هایش را باز و بسته کرد پرده را کشیدم فکر کردم نور چشمانش را اذیت می کند پرسیدم :" میینی؟" گفت : "خستم" بلند تر پرسیدم : "مبینی؟!" گفت :"میشه یه قولی بهم بدی؟" برای زودتر به جواب رسیدنم گفتم:" چه قولی؟" گفت:" این آخرین بار باشه . می خواهم با واقعیت ندیدنت کنار بیایم , تا زندگی با آرزوی یک بار دیدنت!" دستمال سفید را روی چشمش گذاشتم .

تصمیم روزی من را می کشد!

خدا فقط با مردان سخن میگوید !

قرار ما (آرشیو گم شده14)

بار ,یک ,آرزوی ,دیدنت ,پرسیدم ,قولی؟ ,آرزوی یک ,یک بار ,بار دیدنت ,گفت این ,این آخرین

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کار و فناوری ناحیه2 عمرم